- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
در خاک می پیچد تنش را مرد غربت دارد در این حـالت تمـاشا مرد غربت باید تماشا کرد و خـون از چشم بارید دریـا به دریـا هـمـنـوا با مـرد غـربت هُرم نفس هایش پُر از تاثیر زهر، است در آتش افـتاده ست گـویـا مرد غربت او آب را پس می زند ای وای، ای وای در فکر عـاشوراست آیا مرد غربت؟ یک شهر عاشق دارد و سرگـشته اما تنها تر از تنهـاست این جـا مرد غربت دردانـه ای بـوی مـدیـنـه با خـود آورد خوبست دیگر نیست تنهـا مرد غربت یک کهکـشان راه است تا فهمـیدن او هفت آسمـان شد فاصله تا مرد غربت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
کـم کـم مسافـران سحـر را خـبـر کنید با ذکر یا حـسیـن به مشهـد سفـر کـنید داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
عشق در واژه نمی گنجد و معنا نشود عـاشـقـی با اگـر و شـایـد و امـا نشود دیر اگر راه بیـفـتـیم به یـوسف نرسیم سـر بـازار کـه او منـتـظـر مـا نـشـود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ایـنجـا ره امـیـد کـسی سـد نـمی شود کس نا امـیـد از حـرمت رد نمی شود اینجا دعا به مرز اجابت رسیده است راه دعـای اهـل دعـا سـد نـمـی شـود مهمان این حریم بهشتی، بهشتی است حـال کـسی که با تو بود بد نمی شود بین همه ز رأفت تو صحبت است و کس مانـنـد تو به مـهـر زبـانـزد نمی شود ای انعکاس مهر چـنان تو کسی دگر آئـیـنـه دار خُـلــق مـحـمـدّ نـمی شـود حسرت بَرد کسی که به چندین بهار عمر بـهـر زیــارت تـو مـقــیّـد نـمـی شـود هرکس رسیده است به جائی ز لطف توست بـی الـتـفـات تـو که مـؤیـد نـمی شـود بی بهره از ولایت تو روز رستخـیز مـسـتـوجـب عـنـایـت ایـزد نـمی شود بسیار رفته است «وفائی» سفـر ولی جائی دگر به خـوبی مشهـد نمی شود
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین وسط كوچه هـمینكه بـدنت لـرزه گرفت ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین این چه زهری است كه داری به خودت می پیچی گاه پشت كـمرت گاه جـبین خورد زمین از سـر تو چه بگـوییم؟ روی خـاك افـتاد از تن تو چه بگوییم؟ همین ... خورد زمین دگرت نیست تـوان تا كه ز جا برخیزی ای كه با تو همۀ دین مبـین خورد زمین داشت می مرد اباصلت كه چـندین دفعـه دید مولاش چه بی یار و معین خورد زمین زهـر اول اثرش بر جگـر مسمـوم است پهلویت سوخت كه زانوت چنین خورد زمین پـسـرت تا ز مـدیـنـه به كـنـار تو رسیـد طاقتش كم شد و گریان و حزین خورد زمین به زمین خوردن و خاكی شدنت موروثی است جد تشنه لبت از عرشۀ زین خورد زمین
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
در اوج غربت وغم زهر کینه یارش بود میان حجـره دلش تنـگ گـلعـذارش بود در آرزوى جـوادش دمى قـرار نـداشت به آخـرین نـفـسـش چـشـم انتظارش بود شکوفه هاى لبش روى دامنش مى ریخت هـزار غـنچـه به لبهـاى لاله بـارش بود شبـیـه مار گـزیـده به خویش مى پیچـیـد نـشـان از آمـدن مــوسـم بــهــارش بـود مـیان حجـرۀ غـربت غـریب مى مـیـرد و کاش حداقـل خـواهـرش کـنارش بود گهى حـسین و گهى مـادر و گهى پسرم ز نـاله هاى جگـرسـوز قلب زارش بود به خشکى دولب خویش روضه خوان شده بود بـراى مـرد غـریـبـى که داغـدارش بود به یاد مـرد غـریبى که بین یک گـودال هجـوم نیـزه و شمشیـر غـمگسارش بود به یاد خـواهر مظلومه ای که هر منزل سر بـرادرش از نیـزه سایـه سارش بود به یاد طـفـل یتـیـمى که در خـرابه شبى سـر پـدر جـلـوى چـشمهـاى تـارش بود بـه یـاد دخـتـرکى کـه هـزار لالـه زخـم مـیـان مـوى پـریشـان پـر غـبـارش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
دل همیشه غـریـبـم هـوایتان کرده است هـواى گریـۀ پـایین پـایـتـان کـرده است وَ گـیـوه هـاى مـرا رد پـاى غـمـگـیـنـت مسافـر سحـر کوچـه هایتان کرده است خـداش خـیـر دهـد آن کسى که بال مرا کـبـوتـر حـرم با صفـایـتـان کـرده است چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که کنار پنجـره هایت صدایتان کرده است؟ چگـونه از تو نـگـیـرم نجـات فـردا را؟ خـدا براى همین ها سـوایتان کرده است میان شهـر مـدیـنـه یـگـانـه خـواهـرتـان چه نـذرهاى بزرگى برایتان کرده است تو آن نـمـاز غـریب همیـشـه ها هـستـى که کوچه هاى خراسان قضایتان کرده است سپـیـده اى و به رنگ شفـق در آمـده اى کـدام زهـر ستـم جابجـایـتان کرده است
: امتیاز
|
شهادت امام رضا علیهالسلام
ای دل غمزده برخـیـز و بیا گریه کنیم وقت آن است که با اهل ولا گریه کنیم همچـو پروانه پر خویش به آتش بزنیم یا بسوزیم چنان شمعی و، یا گریه کنیم چون غـریـبان بنـشـیـنـیم به بزم غم او بر سر کـوی غـریب الـغـربا گریه کنیم گـاه گـل بـوسه به خاک حـرم او بزنیم گاه در خلوتی از اشک و دعا گریه کنیم عـرشیـان در غـم او سـوک نشیـنند بیا هـمره عـرش نـشیـنـان خـدا گریه کنیم به غـریبی و غـم و محنت او ناله زنیم بر دل شعله ور از زهر جفا گریه کنیم پارۀ جان نـبـی پـاره جگـر شد، برخیز ز جگـر ناله زنیم و همه جا گریه کنیم به جـگـر گـوشۀ او تـسلـیـتـی برگـوئیم هـمره آن گـل مـاتـم زده ما گریه کـنیم ای «وفائی» چو یتـیـمانِ پدر مُرده بیا در شب شـام غـریبان رضـا گریه کنیم
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
جگرش خون شد و چشمش نگران بر در بود سینه اش سوخته از غربت و چشمش تر بود وقت تودیع جگر گوشۀ خود را میخواست بـه تـمـنّـای رخـش دیــدۀ او بـر در بـود سوخت از زهر، كسی كه به حرم خانۀ وحی عـالـم عـلـم نـبـی، بـضعهٔ پـیـغـمـبـر بود در و دیـوار هـم از غـربـت او نـالـیـدنـد حجره اش بسكه غم انگیز و ملال آور بود دل قدسی نفسان غـرق غـم و محـنت شد كه به بالین نه پسر داشت و نی خواهر بود سوخت از یاد در سوخـتـۀ گـلـشن وحـی گــوئـیـا چــشـم بـه راه قـــدم مــادر بـود آمــد از راه بــه امــیــد وصــالــش امــا اول وصــل پــسـر، در نـفـس آخــر بـود رفت او چون ز جهان خـیل ملائك دیدند در سماوات به پا شورشی از محشر بود خار غم داشت به دل چون كه وفائی می دید هشتـمـیـن گـل به گـلـستان نبی پرپر بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
آسـمـان زیـر پَـرت بود زمیـن افـتادی یک عـبا روی سرت بود زمین افتادی نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید نه کسی دور و برت بود زمین افتادی صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی مـادرت در نـظرت بود زمیـن افـتادی زهر از جان تو آقا جگرت را میخواست آتـشـی بـر جـگـرت بود زمیـن افتادی ناله میکرد جوادت به سرش میزد آه اشک در چشم ترت بود زمین افـتادی مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی خوب شد که پـسرت بود زمین افتادی ولی افـسوس به میـدان دل خون برد حسین نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
من كه از زهر جفا پاره شده این جگرم كنج این حـجـره بیاد غـم دیـوار و درم در كجـایـی ز مدیـنـه تو بیـا ای مـادر! تا ببینی كه فـتـادست بر این دل شررم تشنه و بی كس و تنها چو به خود میپیچم گـر بـیـایی بـگـذارم بـه قـدوم تو سـرم بارها از اثر زهر چو خوردم به زمین یاد آن كوچه بسوزاند همه برگ و برم گه به خاك افتم و گه خیزم و گه ناله كنم گاهی از غصه بگویم كه كجایی پسرم زهر مأمون به خدا كار مرا ساخته است گشتـه راحت دگر آمـاده ز بهـر سفـرم من تـأسی كـنم از تـشنـه لـبـی بر جـدم تشنه لب میدهم این جان به ره دادگرم گر كه شد حجـرۀ من قـتآلگـهـم یا الله! دیگر از داغ پسر خـم نشده این كـمرم
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
در گـوش فـرشتـهها اذان باید گفت تـفـسـیر خوش یـلـتـقـیـان باید گـفت روزیکه علی و فاطمه خوش حالند تبریک به صاحب الزمان باید گفت ****************** وقـتـی که دو آیـیـنه مـقـابـل بشـوند یک عـالـم بـینـهـایـت دل بـشـونـد در اصـل تــوازن خــدایــی بــایـــد زهـرا و عـلـی بهـم مـعـادل بآشوند ****************** به به، که عروس مادرخورشید است دامـاد یـگـانـه مـظهـر توحـیـد است نـوروز ز چــشـم مـردمـان افـتــاده چون روز علی و روز زهرا عید است
: امتیاز
|
ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه سلام الله علیهما
مُـحـمّـد را نـكـو هـمـسر خدیجه عـزیـز قـلـب پـیـغـمـبـر خـدیـجه یقین باشد، پس از زهرا و زینب بـود از هـر زنـى بـرتـر، خدیجه پــنــاه امــتــى بــود و نـــبــى را به روز بى كـسى، یـاور، خدیجه گهى غمخـوار، او هنگـام سختى صـفـا بخـش دل شـوهـر، خدیجه گـهـى بـا خـنـدۀ نـوش آفــریـنـش سـرور قـلـب آن سرور، خـدیجه میان دلبـران، هـمتاى او كیست؟ دل «لـولاك» را دلـبـر، خـدیجـه زنى چون حوریان، مجذوب شوهر هـمـه آسایـش هـمـسـر، خـدیـجـه وجـود « رحـمـة لـلـعـالـمـیـن» را پـرستـار و نـوازشـگـر، خـدیجـه گرفـتـه با ادب، چون هـالـۀ نـور چـراغ وحـى را در بر، خـدیـجه به طوفان بلا، چون كوه، محـكم به كـشـتى امـان، لـنـگـر خـدیجه مبارز محرمى، همراز و نستـوه شـكـوه غـم، ز پا تا سر، خـدیجه توان بخش صفـوف مـؤمنان بود به تـنهایى چو یك لشكـر، خدیجه چو مى شد سنـگـبـاران خـانـۀ او به پیش مصطفى سنگـر، خدیجه بـه شـام تـار خـورشـیـد نــبــوّت بود مهـتـاب روشنـگـر، خـدیجـه وفا و عشق و عفّت، زینت اوست ندارد غـیر ازین زیـور، خـدیجه چه خوش «اللَّه اكبر» گفت و بگذشت ز جان و مال و سیم و زر، خدیجه همین وارستگى، شایـستۀ اوست چو زهرا را بود مـادر، خدیجه كـشـد بــار عــطــاى آســمــانــى چو بـاشـد مـادر كـوثـر، خدیجـه چه كوثر، آن كه یكتا همچو طاهاست صدف شد بر چنین گوهر، خدیجه ز نامـش مـادران برخود بـبـالـند كه دارد یك چـنین دختر، خدیجه چه خوش باشد غلام خود بخواند حسان را در صف محشر، خدیجه
: امتیاز
|
مدح و تاج گذاری امام زمان عج الله تعالی فرجه
جهان چو باغ دل شیعه، خرم است امشب محیط نور خـدا ملک عالم است امشب سرورِ آل رسـولِ مکـرّم اسـت امشب امـامـت ولــیالله اعـظـم است امـشـب پـیـمـبـران خـدا! عـیـدتـان مبارک باد تـمـامـی شهـدا! عـیـدتـان مبـارک بـاد مـوالـیـان ولایـت، ز جــا قـیـام کـنـیـد غـدیـر دوم شیعـه است، احـترام کـنید نـظـاره بــر ثـمــر یــازده امام کـنـیـد حضور حضرت مهدی همه سلام کنید تـمـام مُـلـک خـدا شد ز نـور، پوشیده امام عـصـر، لـبـاس ظهـور پـوشـیـده دوباره بعثت نو در جهان شده تکرار بهـار تـا به ابـد، جـاودان شده تکـرار کمال دین به زمین و زمان شده تکرار ولادتِ هـمـه پیغـمـبـران شـده تکـرار پُـر از فـروغ ولایـت شده تـمامِ زمـان امـام گـشـته به امـر خـدا، امـامِ زمـان گرفته عید به ارض و سما، خدا امشب به خلق میدهد عیدی جدا جدا، امشب الا تــمـام امـامــان و انـبـیــا، امـشـب نظـر کـنـید به سـرداب سامـرا امشب بـه روی مـنـتـقــمِ آیـت خـدا نـگــریـد فـراز شــانـۀ او رایـت خـدا نـگـریــد شبِ ظهـور بُـوَد، یـا قیامتِ کبراست؟ که عـید منـتـقـم خـون سیـدالشهـداست به اولیـای خـدا، عـید اولـیای خـداست کسی که از همه خوشنودتر بوَد، زهراست گـشوده شیـر خـدا بـاز، رایتِ ظفـرش مبارک است به زهرا و یازده پسرش الا ظهـور تـو عیـد تمـام مـنـتـظـران! یـگـانـه مصلـح عـالـم، امام منـتظران به لحـظههای ظهورت، امامِ منتظران به پیش روی تو بر پا، قـیام منـتظران بیا که عترت و قرآن در انتظار توأند شتاب کن که شهیدان در انتظار توأند خوش آن زمان که بوَد روی چشم ما قدَمت مسیح از فلک آید به شوق فیض دمت بـود به دوش عـلـمـدار کربـلا، عـلَمت تمـام وسعـت مُـلک خـدا شود حرَمت بیا بیا که بـر آری تو حاجـتِ هـمه را بر آر دست و بگـیـر انتـقامِ فـاطمه را تو چون رسول خـداوند منجی بـشری تـو تــیــر آخــرِ ذریــۀ پـــیــامــبــری تـو دست عـدل خـداونـدگـار دادگـری تویی که منـتظران را امام مـنـتـظری قـسـم بـه ذات خـداونـد حـقتـعـالایـت حـسین، چـشم گـشوده به قـد و بـالایت امام عصری و اعصار در زعامتِ توست به حقِّ حق که امامت فقط امامتِ توست کرم، گدای سـرِ سفـرۀ کـرامت توست «سلامت همه آفاق در سلامت توست» هماره تو که بشر سر به سجده بگذارد خـدا وجـود تـو را از بـلا نـگــه دارد زمان نوید دهد وصل یار، نزدیک است رها شدن ز شب انتظار، نزدیک است گذشته فصل زمستان، بهار، نزدیک است طلیعۀ فرَجِ هشت و چار نزدیک است به صبحِ روزِ ظهورِ امام عصر، قسم بر آر دست و دعـای فرج بخوان میثم
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
فوج مَلک دور و برش دارد نگارم یک آسـمان زیر پَـرش دارد نگارم باید تـمام عـرشیان چـاوُش بخوانـند تاج ولایت بر سـرش دارد نـگـارم صبرش علی، رویش حسن، خویَش حسینی ست خُلقی چو جـدِّ اطهـرش دارد نگارم نامی دگـر از حـاتـم طـائـی نـمانـده از بس گدا در محضرش دارد نگارم حتی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست الحق که ارث از مادرش دارد نگارم از اولِ غـیبت به شیعه بوده معـلوم فـکـری بـرای آخـرش دارد نگـارم یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و ششماهه طفـل پرپـرش دارد نگارم وقت فرج، شمشیر حیدر را به دستی قرآن به دست دیگرش دارد نگـارم کـوری چـشم دشمنان، لطفی مـداوم بر این نظام و رهبرش دارد نگارم
: امتیاز
|
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
سپیده سر زد از بیت امام عسکری امشب کرم میآید از سوی شما از هر دری امشب ملائک گرم ذکر یا حسن هستند از ماتم ولی روح پدر مشغول ذکر دیگری امشب که ای جان پـدر، ای نـور امیـدم بـیا بابا که در روی تو میبینم جمال حیدری امشب بیا ای منتقم چشم انتظارت حضرت زهراست اجابت میشود گویا دعای مادری امشب مگر تکرار میگردد به تو معراج پیغمبر که حتی از پر جبریل هم بالاتری امشب بیا که با قـدم هایت بـشر بیـدار میگردد بیا که بعـثت پیغـمبران تکـرار میگردد تداعی میکند لبخـند تو لبخـند زهـرا را جهانی چشم شد بیند مگر فرزند زهرا را که او با ذوالفـقار مرتضی از راه میآید همان روزی که میبندد به سر سربند زهرا را همه عـالـم شود دلـدادۀ روی درخـشانش که میبیـند خـدایا دلبر و دلبند زهـرا را تو در حصن دعای وان یکاد مادرت هستی دگر چشمی نمیگیرد به تو، این بند زهرا را برای با شـما بودن دلیـل محـکـمی دارم اگر باشی به روی زخم قلبم مرحمی دارم برای دیدنت چـشم همه غـرق تمـاشا شد زمین از قطرههای اشک مشتاقانه دریا شد چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری قیامت زودتر از موعدش این بار بر پا شد شما صاحب زمان نه حضرت صاحب دلان هستی که معنای حقـیقی ولایت در تو معـنا شد چنان بنده نوازی میکنی کز مهر و احسانت غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد خدا را شکر ماهم نوکر این آستان هستیم که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد قلم بر دفـتـرم چرخید نامت بر زبان آمد کرامت کردی و بر پیکر این مُرده جان آمد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
از همه سو میدمـد، نـور تـجـلّای تو غایبی و عالمی است، محو تماشای تو تا که نهـم از شـرف، پا به سر آسمان کاش که میشد سرم، خاک کف پای تو! روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی در سر ما شور توست، در دل ما جای تو سـرو قـدان قـائـمند تا تو قـیامت کـنی ای نـگـه فـاطـمـه بر قـد و بـالای تو! خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم" تا همگـان بـشنـوند از حـرم، آوای تو زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح دل ببـرد از کـلـیم، نـطـق دل آرای تو از حـرم فـاطـمه تا صف کـربـبلاست چشم دو ششماهه بر قـامت رعنای تو موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان تا که شـود عـالـمـی طـور تجـلّای تو آرزوی فاطمه بانگ "اَنَـاالمهـدیات" عـقـده گـشای عـلـی، دست تـوانای تو آیـنه بگـشـا دمـی تا که کـند هـر دمی چارده آئـیـنه نـور، جلوه ز سیمای تو میثم اگر میچکد، از نفسش شهد جان میـوۀ نخـلـش بود، شاخۀ خـرمـای تو
: امتیاز
|
آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
آقـا مـبـارک اسـت رَدای امــامـتـت ای غـایب از نظر به فـدای امامتت میخواستند حق تو را هم قضا کنند کَــذّابـهـا کـجـا و عــبـای امـامـتـت مـا زنــدهایـم از بــرکــات ولایـتـت ما عـهـد بـستـهایـم به پـای امـامتت از روز اولی که رسیدیم زین جهان گـشـتـیـم آشـنـا به صـدای امـامـتت این روزها هوای تو را کـردهام بیا مـائـیـم یـاکــریــمِ هــوای امـامـتـت آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست آقـا فــدای کـرب و بـلای امـامـتـت تا روزِ بـازگـشتِ تو سیدعـلی شده پرچـم به دوش، زیـرِ لـوای امامتت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در بازگشت کاروان امام به مدینه
ديـده بگـشـا و بـبـين زينـبت آمد مادر زينب خـسته و جان بر لـبت آمد مادر از سفـر قافـلۀ نورِ دو عـينت برگـشت زينـبت با خبـرِ داغِ حسيـنت برگـشت ياد داری كه از اين شهر كه خواهر میرفت تك و تنها كه نه، با چند برادر میرفت ياد داری كه عزيز تو چه احساسی داشت وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت ياد داری كه چگونه من از اينجا رفتم؟ بـا حـسـيـن و عـلـيِاكـبـرِ لـيـلا رفـتـم بين اين قـافـله مادر، عـلیِ اصغـر بود شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود ولی اكنون چه ز گـلـزار مدينه مانده؟ چند تا بانـوی دلخـون و حـزيـنه مانده مردها هيچ، ز زنها هم اگر میپرسی فـقط اين زينب و لـيلا و سكـينه مانـده نوهات گـوشۀ ويـرانۀ غـربت جا ماند سرِ خاك پسرت نيز عروست جا ماند با وفا ماند كه در كرب و بلا گريه كند يك دل سـيـر برای شـهـدا گـريه كـنـد ولی اكنون منم و شرحِ فـراق و دردم ديگر از جان و جهان بعد حسين دلسردم آه...مادر چه قـدَر حـرف برايت دارم بنِگـر با چه قَـدَر خاطـره بر میگردم جای سوغات سفر، موی سفيد و دلِ خون بـا تـن نـيـلـی و اين قـدّ كـمـان آوردم ساقۀ اين گـل يـاس تو زمـانی خـم شد كه ز سـر سايۀ آن سـروِ روانم كم شد كربلا بود و تنش بیسر و عريان افتاد جای تـشيـيع، به زير سـمِ اسبـان افـتاد باد میآمد و میخورد به گلبرگ تنش پخش میشد همه سمتی قطعات بدنش پنجۀ گرگ چنان زخم به رويش انداخت كه نديدم اثر از يوسف و از پيرهـنش دو شب و روز رها بود به خاك صحرا غسلش از خون گلو ريگِ بيابان كفنش خواستم تا بنِـشيـنم به برش در گـودال اشك ريزم به گل تشنه و پرپر شدنش خواستم تا بنِـشينم به برش، بوسه دهم به رگِ حنجر خونين و به اعضای تنش ولی افسوس كه گودال پُر از غوغا شد بين كعب نی و سيلی سرِ من دعوا شد روی نيزه سرِ محـبوب خـدا را بُردند كو به كو پشت سرش ما اسرا را بردند چه بگويم كه سرِ يار كجا جای گرفت عوض دامن من طشت طلا جای گرفت چه قَدَر سنگ به پيشانی و لبهايش خورد چه قَدَر چوب به دندان سَنايايش خورد كاش میشد كه نشان داد كبودیها را تا كه مـعـلـوم كنم ظـلـم يـهـودیها را كوفه گرچه صدقـه لقـمۀ نان میدادند در عوض شام ز طعنه دِقِمان میدادند خارجـيزاده صدا كرده و ما را مردُم كوچه كوچه همه با دست نشان میدادند غـارتـی هـا به اهـالـیِ لـب بـام رسيـد گوئيا جـايـزه بر سنـگزنان میدادنـد پسرت را اگر از تيغ و سنانها كُـشتند آخ مادر، كه مرا زخـم زبانها كُـشتـند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در بازگشت کاروان امام به مدینه
ز خاک داغ بیابان مریز بر سر خویش لباس سرخ علی را مگیر در بر خویش رهـا کن این سبـد گـاهـواره را بس کن تو ماندهای و سرابِ علیِّ اصغر خویش علی تمام شد.....تو بعـد از این بگـذار وداع تـلـخ عـلـی را میان بـاور خویش عروس فـاطمه رویت کـبود شد برگرد بکش ز شعله سوزان به چهره معجر خویش عـمـیـق ذهـن مرا در پی خـودش کرده دوام عشق تو با آن امـام بیسر خویش
: امتیاز
|
بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه
آمـدم از سـفـر، مـدیــنـه سـلام خسته و خون جگر مدینه سلام بـا شـکـوه و جـلال رفـتـم مـن دیـدهای بـا چـه حـال رفـتم من وقت رفـتـن غـرورِ من دیـدی آن شـکــوهِ عـبـورِ مـن دیــدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثــروت عــالــمــیـن بـود مــرا دلـبـری چـون حـسیـن بود مرا دستِ عــبـاس پـرده دارم بـود عــلــی اکــبــرم کــنــارم بــود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پارهای چو قاسم داشت کـاروان آیـههای کـوثـر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگـر غریب و سرگـشته کـاروان را چنین که برگـشـته بــا غـــمِ عــالــمــیــن آمـــدهام کـن نـظــر بـیحـسـیـن آمـدهام ای مـدیـنـه خـمـیـده بـرگـشـتـم زار و محنت کـشیـده بر گشتم بــا رســولِ خــدا سـخــن دارم بـر سـرِ دسـت پــیــرهـن دارم دل مـن شـاکـی اسـت یـا جـدّاه چـادرم خـاکـی اسـت یـا جـدّاه سـو نـدارد ز گـریـه چـشـمانـم پـیـنـه بسـته بـبـیـن به دستـانـم خـاطـرت هست نـالـهها کـردم دست بر سر تو را صدا کردم از حـرم سـویِ او دویــدم مـن هر چه نـادیـدنی ست دیـدم من من غـروبـی پُـر از بــلا دیـدم شـاه را زیـر دسـت و پـا دیـدم آن چه را کـس نـدیـده من دیدم صحـنـۀ دست و پـا زدن دیـدم خـنجری کُـند و حنجـری دیدم تَــه گــودال پــیــکــری دیــدم آه جَـدّاه امان ز صوتِ حـزین جـمــلـۀ آخــرم بـه اُمّ بــنــیــن پـسـرت تکـیـه گـاه زیـنب بود مـرد بـود و سپـاه زیـنـب بـود پـسـر تـو ز زیـن اسـب افـتـاد ضربههایِ عمود کار دستش داد او زمین خـورده و بـلـنـد نـشد سـرِ او روی نـیـزه بـنـد نـشـد
: امتیاز
|